عرشیـــــــــــــا ریاضــــــــــــی



داستان شمع و ریاضیدان

آقای شمع جلوی آینه ایستاد. نگاهی به مو های سیخونکی اش انداخت و با خودش گفت: آه، امروز عجب روز خوبی برای سوختن است! پس یک کبریت بی خطر برداشت و نخ بالای سرش را آتش زد تا به دنیا یادآوری کند که هیچ کبریتی بی خطر نیست!

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اَبری سفید روانشناسی و هیپنوتیزم تفریح و سرگمی با ما narvantreei فروشگاه اینترنتی قاصدک طلایی لوح محفوظ دیپلم اسان در کرج و شهریار نام شناسی و ریشۀ واژه ها My-Dreamy-Life پیش دبستانی و دبستان غیر دولتی اَدبستان